ناز ترمهناز ترمه، تا این لحظه: 9 سال و 3 ماه و 28 روز سن داره

ترمه دختر ابریشمی

تشکر از بابایی محمد

برای تو می نویسم محمد نازنینم .... پدر آینده ..... تنها وجود تو کفایت می کند مرا ، تا با تمام وجودم حس کنم خوشبختی را .....هیچ می دانی عزیزم ؟؟ همین که هر لحظه صدای آشنایت در گوشم می پیچد و بوی همیشگی ات در مَشام جان ..... همین که هر لحظه آغوش اَمنت گسترده است و آرام بخش جان ..... همین که سرشانه های فراخ مهربانت می آراماند سرم را ، و هر دم می شکوفاند ، لمس سر انگشتان عاشقم تنت را .......کافی ست برای شکفتن غنچه های بکر و شادمانی ...... همیشه باش ای عزیزترین در این روزهای سخت ویار ، که اجاق خونه مون کاملا خاموش بود ، بابایی محمد هرشب با خستگی تمام مسیر طولانی رو برای گرفتن غذا به خونه مامانی طی می کرد بدون هیچ اعت...
31 تير 1393

دوره دوم زندگی من و نی نی گولوی قشنگ

همه بر سَر  زبانند و تو در میان جانی چه مکانی بهتر از جان که تو در میان آنی نی نی قشنگم .... خداروشکر می کنم که 3 ماه از با هم بودنمان با تمام دشواری هایش به خیر و خوشی گذشت ....امروز رفتم پیش آقای دکتر بدخش و معاینه شدم و صدای قلب وروجکم و شنیدم ....هر چند دکتر و خیلی خسته کردی چون اصلا یکجا آروم نبودی !!! آقای دکتر کلی تهدیدت کرد تا بالاخره آروم و قرار گرفتی و صدای قلب نازنین تو شنیدیم .... خداروشکر دکتر بهم اجازه داد تا دوباره فعالیت داشته باشم و به سرکار م برگردم ....و فقط کلی سفارش و سفارش و سفارش ... البته من و برای یک چکاب به دکتر خمسه معرفی کرد که هم تیروئیدم و بررسی کنه و هم از نظر دیابت بررسی بشم ....ای...
26 تير 1393

سونوگرافی NT

من چه سبزم امروز و چه اندازه تنم هوشیار است! نکند اندوهی، سر رسد از پس کوه چه کسی پشت درختان است؟ هیچ، می‌چرد گاوی در کرت ظهر تابستان است سایه‌ها می‌دانند، که چه تابستانی است... (سهراب سپهری) نی نی گولوی قشنگِ مااا.... دیشب خیلی مضطرب بودم و اصلاً نتونستم خوب بخوابم . تا صبح کلی خداخدا کردم که نتیجه سونوگرافی خوب باشه ...انگار نگرانی های من تمومی ندارن .. صبح خیلی زودتر از زمان وقت سونوگرافی از خونه رفتم بیرون . طبق معمول سونوگرافی خیلی شلوغ بود و خانم دکتر تازه ساعت 11 اومدند مطب !! ساعت 12/30 وقت من بود و رفتم داخل ...عزیز دلم باورم نمی شد که یک موجود زنده و کوچولو این همه توی دل من شیطوون...
15 تير 1393

پایان سه ماهگی

عشقِ زندگی ِ من و محمد .... به لطف خدای مهربون و عشقِ ناب و بی چون و چرایِ تو ، من خوبم ....خیلی خوبم ....روزهای گرم و کشدار تابستون شروع شده ، دلتنگی بیشتر از همیشه توی تار و پود وجودم موج میزنه ....دلتنگی بخاطر بی خبری از تو عزیز دلم ....اما من خوبم چون تو رو دارم ، قدرت بیکران آسمون و دارم و دوستانی که قلبشون نسبت به من سرشار از لطف و مهربونیه و خانواده ای که دوستمون دارن و حمایتمون می کنن ....از همه مهمتر پدر نازنینت و دارم که تلاش بی وقفه اش برای زندگیمون دلگرم کننده است ....با تمام خستگی هایی که دارد آرام است چون دِلش به وجود تو خوش است عزیز دل مادر .... برایت می نویسم از اولین جفت جورابی که با پدرت از فروشگاه شهروند با عشق...
10 تير 1393

نگرانی های من

نی نی گولوی عزیزم .... در حالی برایت می نویسم که ساعت از 2 نیمه شب هم گذشته و من بی خوابم و آشفته .... این روزها مدام به تو فکر می کنم و با خودم می گویم کاش یک دستگاه سونوگرافی در خانه داشتم و از وضعیت تو مطلع می شدم ..... وقتی تو را به دست خداوند سپرده ام پس نباید نگران چیزی باشم ولی خوب باز هم نگرانت میشم ....شاید مادر بودن یعنی همین نگرانی های گاه و بی گاه !!! عزیزکم ... امشب مهمون داشتیم خاله نجمه جوون کلی زحمت کشیده بود . برامون لوبیا پلو و یه آش خوشمزه درست کرده بود و آورد .... ترنم هم مدام می گفت خاله میشه اسم نی نی تو بزاری پروانه !!!! دوستت دارم عزیزکم 2 تیر 93 - پاسی از شب ...
2 تير 1393
1